بیش از 328 میلیون نفر در کشوری به نام آمریکا زندگی میکنند. لزوما همهی این افراد موافق سیاستهای دول آمریکا نبوده و نیستند و صددرصد نخواهند بود. شعار سردمداران و قدرتمندان و سیاستمداران این کشور از روز اول این بوده است: آمریکا سرزمین فرصتهای برابر. اما آیا در آمریکا فرصتهای برابر به راستی وجود دارد؟ پاسخ برای هر اهل فکری روشن است: خیر. این فقط یک شعار ساختگی برای جلب و جذب مشتری برای دکانداران سیاست در آمریکاست.
بسیاری از مردم آمریکا لابهلای دیوارهای بلند برجهای سر فلک کشیدهی لوس آنجلس و واشنگتن و نیویورک حتی یک چادر ندارند تا در سرما و گرما سرپناهی داشته باشند. این افراد نه وابسته به دشمنان آمریکا هستند نه عضو القاعده بودهاند و نه... اینها آمریکایی هستند ولی از شدت فقر در خیابان ها روزگار میگذرانند. بعضا در خانههای متروکهای زندگی میکنند که هر آن ممکن است سقف خانه روی سرشان آوار شود. از این دسته از افراد آمریکا در سرزمین فرصتهای برابر کم نیستند.
این افراد در جنوب شهرها دار و دستهها و بعضا باندهای مافیایی فقر و تنگدستی دارند. مافیایی که برای یک لقمه نان خشک دست به بزهکاریهای اجتماعی میزند. اما این فقر و فلاکت و بدبختی لابهلای ستونهای سنگین آسمانخراشهای شهرهای ینگه دنیا محو شدهاند. مولا علی علیه السلام میفرماید: «هر جا دیدید کاخی بنا شده بدانید حقوق زیادی پایمال شده است». به راستی در سرزمین فرصتهای برابر، فرصتی برابر برای مردم خود آن سرزمین وجود دارد؟ یقینا نه، چون اگر وجود داشت و تندیس آزادی حرف حق را میزند، هرگز جنبشی به نام وال استریت به وجود نمیآمد.
جنبش وال استریت چه می گفت؟ هیچ. نه با سرمایه مخالف بود نه با آزادی بلکه با کاپیتالیسم و لیبرالیسم مخالفت می کرد. کاپیتالیسم صرفا به معنای سرمایه داری نیست بلکه به آن معناست که سرمایه صرفا در دسترس یک عده ی معدود باشد و آن عده ی معدود دنیا را هر گونه که صلاح ببینند بگردانند و مدیریت کنند. این یعنی کاپیتالیسم. آیا آزادی و آزادگی مفهوم ناپسندی است؟ یقینا خیر اما لیبرالیسم یعنی آزادی در چهارچوبه ای که سرمایه داران محدوده ی آن را تعیین کرده اند.
حال در نظر بگیرید چنین کشوری با چنین ریختی سیاسی و اجتماعی، داعیه ی آزادی و آزادگی در قبال دیگر کشورهای دنیا را سر می دهد. تمامی کسانی که در طول جنگهای بین المللیای که آمریکا در آنها حضور داشته، از جمله جنگ ویتنام به اسارت نیروهای آزادی خواه(!) و عدالت دوست(!) آمریکا در آمده بودند، در شکنجه گاه بزرگی به نام زندان گوانتانامو مورد عنایت(!) نیروهای آمریکایی قرار گرفته اند. حملات گاه و بی گاه ارتش آمریکا به کشورهای خاورمیانه از جمله افغانستان و عراق به بهانه ی استفاده ی آن کشورها از سلاحهای هسته ای آغاز می شود و به بهانه ی استقرار نیروهای حافظ صلح پایان می یابد. بسیاری از مردم آمریکا نیز دوست ندارند فرزندان و دوستان و بستگانشان در این جنگ آوریهای نا بخردانه شرکت کنند اما مگر حریف بازی های سیاسی دولتهای یکی از یکی رو سیاه تر کشورشان می شوند.
محبوبترین رسانه بین آمریکایی ها کدام است؟ سینما. نگاهی به این رسانه ی محبوب آمریکایی ها بیاندازیم. با نیم نگاه به صنعت سینما در آمریکا، متوجه رشد و بلوغ سینمای هالیوود در چند دهه ی گذشته می شویم ولی این همه ی سینمای آمریکا نیست. هالیوود سینمای بدنه است. سینمایی که در خدمت لیبرالیسم و کاپیتالیسم آمریکایی است که خود آن هم زیر مجموعه ی بنگاههای فراماسونری و شیطان پرستی و یهودیان مقیم آمریکاست. در سوی دیگر کارگردانان و تهیه کنندگان مستقل آمریکا که بعضا به دلیل این که مستقل هستند و در زمین استکبار بازی نکرده اند، محتاج نان شب شده اند. سینماگرانی که بعضا سرمایه ای برای اجاره ی دوربین و بوم صدا یا اجاره ی یک پرده ی کروماکی سبز را هم ندارند.
اینجاست که آمریکا تبدیل به یکی از منفورترین کشورهای روی کره ی خاکی میشود. در کشوری مثل آمریکا اگر به فرض هیچ کسی در انتخابات ریاست جمهوری رای ندهد باز هم نامزدی که به دست های پشت پرده نزدیک تر است، رای خواهد آورد! و امسال، در چنین کشوری، انتخابات ریاست جمهوری برگزار خواهد شد. اما زمانی که برای برگزار انتخابات ریاست جمهوری این کشور تعیین شده برای اهل فکر و اولوالالباب بسیار معنادار و حائز اهمیت است: سوم نوامبر مقارن با یوم الله سیزدهم آبان!
ارسال نظرات